آیا شخصیت و برخورد دو مقوله ی یکسان هستند یا متفاوت می باشند؟ 19 نمره
دوست عزیز – شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر.
شخصیت من چیزیه که من هستم ، اما برخوردم بستگی داره به اینکه «تو» کی باشی!
مدیریت بحران تا چه میزان به درجات ایمان بستگی دارد؟ دو نمره!
آورده اند که راننده ی کامیونی با باری از تیرآهن در یکی از جاده های کشور مشغول رانندگی بود. که ناگهان به سراشیبی رسید و در همین حین بود که راننده فهمید که وای برمن! ترمز بریده ام! کامیون هر لحظه سرعت میگرفت و ترمز زیر پای راننده هیچ تاثیری نداشت! تمام زندگی راننده در چشمی برهم زدن از جلوی دیدگانش گذشت و با صدای بلند فریاد برآورد : یا شاهچراغ! کامیونمو سپردم دست خودت!!
لحظاتی بعد شاهچراغ در مقابل دیدگان راننده حاضر شد و گفت : آخر پدر آمرزیده! توی کفی خودت رانندگی میکنی و سرپایینی و ترمز بریدگیش را به من می دهی؟! درثانی مگر من تصدیق رانندگی دارم؟!؟ ما که رفتیم خدا روزیت را جای دیگری حواله کند!!
پ.ن : آخرشو دیگه با توجه به مذاقتون در ژانر فیلم های سینمایی خودتون تصور کنین!
حقم را بخور ، یک لیوان دلستر لیمویی سرد تگری هم روش!
عصبانی هستم. از خودم. که چرا وقتی امروز محترمانه به ناجی استخر تذکر دادم :
امروز آب استخر هم رنگ داره هم بو! به نظر خیلی تمیز نمیاد.
و جواب داد: پس چرا دیگرون اعتراض نمیکنن؟ اگه خیلی ناراحتی برو بیرون.
و من فقط لبخند غمگینی زدم و دوباره داخل آب برگشتم.. که چرا از آب بیرون نیومدم و نرفتم پول بلیط رو کامل بگیرم و به بهداشت اطلاع بدم…
عصبانیم از خودم که احتمالا فردا بچه هایی مثل خودم تربیت کنم که با هر موقعیتی کنار بیان…
+ دلستر لیمویی سرد تگری را مواقعی میخورم که بخوام با فراغ بال کامل کاری رو انجام بدم. یک تجربه شخصیه!
از دیگر امراض روحی!!
همیشه یعنی از همان بچگی از آخر هرچیزی ترس داشتم ، میتوان اسمش را گذاشت اندوفوبیا(Endophobia) نه اینکه رفته باشم یک کتاب روانشناسی خوانده باشم و این کلمه ی نسبتا قلمبه سلمبه را پیدا کرده باشم ها! کلمه را خودم ساختم که لااقل به ترسم هویت بدهم! وحشت از این جمله که » خوب این هم تمام شد، حالا چی؟!». اصلا طوری بوده که هروقت کتابی خوانده ام اول چند صفحه ی اول را خوانده ام که مضمون کتاب را بفهمم و با شخصیت ها آشنا بشوم و بعد آخر کتاب را خوانده ام که بفهمم نهایتا چه اتفاقی می افتد و بعد با خیال راحت کتاب را از اول میخوانم! حتی فیلم ها را هم این طوری میبینم! همیشه همراهم بوده ، بخصوص این روزهای آخر ترم هشت مثل خوره به جانم افتاده و دست از سرم بر نمی دارد! شده ام ملابرنامه ریز! از ترس بیکاری و بی هدفی به هر چیز و هرکاری فکر می کنم! ادامه تحصیل آن هم در رشته آی تی آن هم دانشگاه سراسری کمی بعید به نظر می رسد با این ظرفیت های کم! پیدا کردن کار هم که جز ناممکنات این نسل سوخته ی عقده همه چیز در دل دارنده ی با روابط اجتماعی در سطح منفی است! ازدواج هم که یعنی آخر همه چیز ، حداقل برای من! یعنی این طوری بگویم که ازدواج را گذاشته ام برای دورانی که به همه چیز رسیده باشم! خلاصه دارم ذره ذره آب می شوم! به همه اینها دلتنگی رو هم که اضافه کنید میشود حال و هوای این روزهای من!
یکی از آپشن های موقع تحویل خودرو هم میتونه باشه!
طرف صحبتم با اون آقا یا خانمیه که مسئول انتخاب پارچه برای روکش صندلی های پرایده : سوزنت گیر کرده رو همین مدل؟! خوب واسه تنوع یه بارم پارچه باطرح بته جغه بذار ، هم ایرانیه هم شبک، والا!:دی
بیایید اثبات کنیم که بنی آدم اعضای یک پیکرند…
…راستش این چند وقته هیچ عکسی به اندازه ی عکس زیر من رو نسوزوند…
این روزها این مردم بیشتر از عزای عمومی و عوض کردن پروفایل وبلاگ و فیس بوک واز این دست برنامه های نتی بیشتر نیازمند مواردی مثل پتو -آنتی بیوتیک – صابون- کنسرو – چادر – نوار بهداشتی – ریکا و پودر لباسشویی هستن.
خیلی از کسایی هم که شرایط خون دادن رو دارن بهترین کار اینه که به پایگاه های انتقال خون شهرشون برن و خون اهدا کنند. شرایط اهدای خون رو پایین همین ایمیل واستون نوشتم. همچنین کسایی که دوست دارن کمک مالی بکنن این لینک های پایین و شماره حسابها میتونن مفید باشن.
+ لطفا فقط شعار نباشید! 🙂
شماره حسابها و راههای کمک مالی
- جمعیت هلال احمر ایران به شماره حساب 99999 نزد بانک ملت و شماره حساب ارزی 702070 نزد بانک ملی ایران.
- تمامی دفاتر جمعیت هلال حمر (اطلاعات دفاتر در سرتاسر ایران)
- بنیاد کودک به شماره حساب 0101017524000 بانک ملی ایران به نام موسسه خیریه رفاه کودک و شماره حساب شباIR750170000000101017524000
- کمک از طریق پرداخت آنلاین (بخش خصوصی): وبسایت نتبرگ
شرايط عمومي اهداي خون
آیات تنهایی!
ای کسانی که بر روی میز شما جز لپ تاپ – ماگ پر از شیرقهوه ی نسبتا تلخ داغ – و یک موبایل سایلنت چیز دیگری وجود ندارد ، بدانید و آگاه باشید که شما تنهاترین موجودات روی زمین هستید! این ها نشانه های تنهایی است. شاید که بیندیشید !
انگیزه ای دیگر!
و از دیگر انگیزه های ما برای درس خواندن بعد از 4 روز تنبلی ، رفتن به سایت اکرون و خرید پستی یک عدد کیف لپ تاپ می باشد! دوز انگیزه مان آنقدر بالا رفته که برای ساختمان داده هم جواب میدهد حتی!
خداوندا این هوا باران میخواهد…
اعتراف میکنم که این روزها خیلی دلتنگم. دلتنگ بارون…دلتنگ خودم…دلتنگ چترم…دلتنگ اون فولدر آهنگی که اول سال واسه زیر بارون درست کرده بودم…
دلتنگ صدای شیشه پاکن ماشین… دلتنگ چکمه هایی که با وسواس زیاد خریدم که جنسشون طوری باشه که گل و آب رو جذب نکنه!
خدایا این روزها خیلی ها دلتنگن…
اندر انگیزه های من برای درس خواندن!
جدیدا انگیزم واسه درس خوندن اینه که ارشد گرایش امنیت شبکه قبول بشم و از شر آپدیت روزانه نود 32 خلاص بشم!! والا!!